دوباره سفر دو روزه به شمال ....
به اصرار بابایی قراره فردا صبح زود بریم شمال . حالا این وسط من به مامان فاطمه تعارف کردم که باهامون بیاد از اونور هم بابا با همکارش قرار گذاشته که با هم بریم . خیلی خوبه فقط یه مشکل وجود داره اونم اینه که همکار بابا ماشین نداره و من همش دارم فکر می کنم ٥ نفر آدم با ٢ تا بچه و یه عالمه وسایل چه جوری جامون می شه بابا به من می گه چرا به من نگفتی که مامان فاطمه هم می آد منم می گم تو چرا به من نگفتی که همکارت ماشین نداره خلاصه این که بعد از کلی همفکری به این نتیجه رسیدیدم که حالا اینطوری بریم ببینیم چی میشه . خدا بخیر کنه فکر کنم هممون به خاطر وول خوردن های جنابعالی تا اونجا له بشیم
( درگوشی : خدا کنه مدیرمون به من مرخصی نده سفر کنسل شه )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی