خاطرات روزمره 2 ...
دوشنبه شب رفتیم خونه عمو آرش . تا ولت می کردیم می دوییدی تو اتاق امیر علی . اونم می گفت نیا اینجا من دارم بازی می کنم تو که هستی می بازم خلاصه ما برای اینکه امیر علی تو بازی پلی استیشن قهرمان بشه در اتاق رو بستیم و به هر زحمتی بود آوردیمت این ور . خیلی کنترلت سخت بود عزیزم خیلی شیطونی کردی کم کم دارم به این نتیجه می رسم تا وقتی یک کم بزرگتر نشدی مهمونی نریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی