از طرف عمه الناز جون ...
عمه درینا ، بدون اغراق ، یه دختر گل و دوست داشتنی ، زیبا و مهربونه که برای من مثل یه خواهر میمونه پس میشه هم عمه هم خاله . همیشه و همه جا کنارمون بوده و کمکمون کرده و من امیدوارم بتونم همه اینا رو براش جبران کنم که خیلی خوش قلبه . دیشب وقتی رفتیم دنبال درینا تا بیایم خونه بی تابی می کرد بهش گفتم عمه میخواد بیاد خونمون دیگه همش میگفت عمه عمه ( البته با فتحه )و خوشحال بود . حالا امروز عمه برای برادرزاده یه نظر گذاشته دیدم حیفه نیاد جزء پستای اصلی آخه به تکمیل کردن خاطراتش کمک میکنه :
به به چقدر دیشب از دست این دختر خوشگله خندیدیم درینا خانم رفته بود سره یخچال شیشه خودشو جای لیوان گرفته بود آب پر کنه کلی ذوق کردیم دستشم نمیرسید
تازه یه هنر نمایی دیگه اینه که تا بابایی بهت گفت درینا بدو ارگت و روشن کن سریع رفتی ما هم پشت سرت اومدیم روشن کردی رقصیدی و کلی قه قهه زدی الهی عمه قربونت بره که انقدر باهوشی
اینم عکس عمه جون با شما ، تابستان ٩١
انقدر بابا از کار دیشبت ذوق کرده بود که ساعت 7 صبح وقتی آمادت کرده بودم که بیایم سرکار ، ازت خواست ارگ بزنی ، اینبار باید ازت فیلم بگیرم تا ازت درخواست میشه انقدر با جدیت و سریع به سمت اتاقت حرکت میکنی که خیلی بامزس بعد هم میشینی رو صندلی و شروع میکنی به زدن ، ما بهت میگیم نه اول روشن کن چون دستت نمیرسه میری رو صندلی می ایستی و دکمه روشن و میزنی و خودتم ذوق میکنی .
این عکسا مال امروز صبحه
حالا نوشته عمه الناز بهونه ای شد که من داستان این ارگ و برات تعریف کنم :
باردار که بودم یه شب داشتیم با بابایی برنامه پارک ملت و از شبکه یک نگاه میکردیم ، مهمون برنامشون یه آقای سالخورده و خیلی محترم بود که متاسفانه الان اسمش یادم نیست و یکی از نوابغ موسیقی بود ، من با دیدنش خیلی حسرت خوردم و احساس کردم عمرمو به بطالت میگذرونم وقتی ازشون راجع به نحوه وارد شدنشون به عرصه موسیقی سوال کردن جواب داد که از بچگی به دلیل اینکه پدرشون هر روز توی خونه موسیقی کار میکرده علاقه مند شده و تو این زمینه فعالیت کرده . من همونجا به بابایی گفتم ببین چه قدر پدر و مادر روی بچه تاثیر دارن . بابا هم که خودش از 16-17 سالگی گیتار میزده و یه وقتایی هم برامون میخونه خیلی به موسیقی علاقه داره و حرف منو تایید کرد .چند روز بعد به من گفت جایی میخوایم بریم و رفتیم سمت جمهوری . رفتیم تو یه فروشگاه که پر از وسایل موسیقی بود وقتی بابا قیمت یه ارگ بزرگ و پرسید فکر کردم میخواد اطلاعات کسب کنه ولی بعد از چند دقیق دیدم اون ارگ آماده تحویل به ما شد . به ا ین ترتیب بابا اولین قدمو برای هدفش که رشد دخترش تو زمینه موسیقیه برداشت . راستش اولش با این حال که سورپریز شده بودم اما گله کردم که الان وقت خریدش نبود و حالا خیلی زوده و ما هزینه های دیگه ای داریم . اما وقتی بیشتر فکر کردم دیدم خیلی خوبه که خیلی زود شروع کنیم .
حالا هر وقت بابایی میخواد سرگرمت کنه میبرتت برای نواختن ارگ البته یه وقتایی خودش غرق میشه و شما سر از آشپزخونه پیش من در میاری .
دختر گلم از ته دل امیدوارم خدا کمک کنه و شما بابا رو به آرزوش برسونی ، پیانو بزنی و بابایی هم بخونه همین . درسته که هدف ما بزرگتر از اینه ، اما به شرط اینکه خودت هم دوست داشته باشی. همیشه مهمتر از همه چیز سلامتیته .