درینا درینا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

مادرانه....به توان دو

رهگذر

1392/5/13 16:45
845 بازدید
اشتراک گذاری

دنیایم پر از نور

آدمها ، مهربان و پر شور

روزهایم گرم است...

شب ، مهتابی و صبور

رهگذر میگذرد

ترکه در دست دارد....

می نوازد بر دل و جان و تنم

فکر دلگیر میشود

دل غمگین میشود

رهگذر میدانی !!!!!؟؟؟؟

میشود دوست شوی !!!

میشود بی ترکه …

خاطره ای قابل تکریم شوی !!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

؟
12 مرداد 92 15:50
عزیزم من این کامنت رو گذاشتم تا خودت بخونی و درک کنی که درینا هم احتیاج به خاطرات خودش رو داره . در ضمن وضعیت مالی اصلا مهم نیست چون این جور وسایل تو خونه ی همه پیدا میشه و فقط شاید تو برندش تفاوت داشته باشه. باز هم در ضمن! من ترکه ای نزدم متاسفم که چنین برداشتی داشتی.
حالا هرجور که دوست دارید. من میخواستم شمارو روشن کنم که راه درست رو بریم و این سایت رو به مسایل خودمون اختصاص ندیم.
شاید هم باید از اول فرهنگ سازی میشد بعد.

درک .... فرهنگ .... فضولی ....دخالت ....تلخی ....میتونی با اینا جمله بسازی عزیزم ؟

عمه الناز درینا
13 مرداد 92 9:45
مـــــــــــــــن عاشـــــــــقـــــــتم
من قربون خواهر خوشگلم برم که با شعر گفتنش تنه من و میلرزونه خیلـــــــی قشنگ بود
همه چی تمومه مـــــــــــن

فدات شم عزیزم دیگه کم کم میخوام خودمو تو رو رمز دار کنم

عمه الناز درینا
14 مرداد 92 10:24
آره واقعاً انقدر ناز و خوبی که اطرافیان البته بعضی اطرافیان نمیتونن ببینن

من و خیلی ها عاشق قلم توایم و بقیــــــــه اصلاً مهم نیستن مطمئنم درینا هم مثل ما عاشق وبلاگ (خودش) میشــــــــــــــه

ممنون عزیزم تو خوب و مهربونی و امیدوارم همیشه این محبت بینمون پابرجا باشه

سمانه مامان ستایش
14 مرداد 92 16:35
چقدر قنشنگ و زیبا از تلخی گفتار و کردار رهگذرها نوشتی شیماجونحسی که تو نوشته هات هست رو خیلی دوست دارم

مرسی دوستم شما لطف داری . یه دفعه اومد تو دل و ذهنم گفتم بذار برای دخترم ثبتش کنم امیدوارم کسی به پای لشگر کشی نذاره ستایش عزیزمو ببوس
مامان ریحانه جون
15 مرداد 92 0:54
سلام.. عبادتتون قبول... ریحانه من در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده کد ریحانه 845 هست لطف بزرگی میکنی اگه کد 845 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنی واقعا ممنونت میشم اگه بتونید کد 845 رو با چند تا خط موبایل متفاوت به شماره ی داده شده ارسال کنید که نورالانور میشه و واقعا شرمنده میکنید اگه لطف کردی و رای دادی بهم خبر بدی ممنون میشم هم برای اینکه از لطف و مهربونیت تشکر کنم هم برای اینکه تعداد آرا رو داشته باشم پیشاپیش از لطفت واقعا ممنونم اگه خواستی عکس جشنواره ای ریحانه رو ببینی زحمت بکش و یه سر بیا وب ریحانه , عکس جشنواره ایش رو گذاشتم مرسی از لطفت دوست خوبم ارسال کد 845 به شماره 20008080200یادت نره ها ریحانه روی رای های شما دوستای گل خیلی خیلـــــــــــــــی حساب کرده.... خیلی خیلی خیلی ممنونت میشم به نی نی من رای بدی امیدوارم بتونم یه روزی یه جایی تویه دلخوشی هاتون جبران کنم موفق و پیروز باشی
mamanebaran
15 مرداد 92 9:01
عزیزمممممممممممممم
ای جانممممم به این همه عشق
ای جانم به این بیان زیبا
ای جانم به این دوست با احساس
ای جانم به این همه مهربونی
شیما جونممممممممممممممم یه دونه اییییییی اونم فقط واسه نمونه ای


فدات شم من دوست عزیزم
شاید باورت نشه هر روز و هر ساعت ، کم بودنت و احساس میکنم دوست خوبم . خوشحال میشم که یه ردپایی از خودت اینجا یادگاری میذاری
مامان آروین (مریم)
15 مرداد 92 12:49
سلام عزیزم
نوشته هاتون همیشه قشنگ هستند و پر از احساس . من هم عاشقانه دوستشون دارم و چندین مرتبه میخونم ...... برخلاف ؟ که نظر دادن ، اتفاقا نوشتن اینجور متن هائی در آینده به درد درینا جون خیلی میخوره ..... ثبت وبلاگ فقط نوشتن خاطره ها و گذاشتن عکس که نیست بلکه باید برای بچه هامون از خیلی مسائل دیگه هم نوشت که اگه خدای نکرده و خدای نکرده در آینده کنارشون نبودیم و نتوانستیم باهاشون حرف بزنیم حداقل از قبل حرفامو بهشون زده باشیم که وقتی بزرگ شدن بخونند و درک کنند ..... البته این نظر شخصی من بود و من به تمام نظرات شخصی دیگران هم احترام میگذارم .


ممنون دوست عزیزم که انقدر لطف داری و خوشحالم که خوشت میاد از نوشته هام این بهم یه حس خوب دلگرمی میده برای ادامه دادن این وبلاگ و رسیدن به جایی که بسپرم دست خودش . منم باهات موافقم و امیدوارم موفق باشیم .

زهره مامانی مرسانا
16 مرداد 92 2:59
سلام خانمی . خیلی خوشکل بود هم شعرتون هم نوشته های پست قبلی تون دست مریزاد. درینای ناز هم ببوسید.

:ِِD مرسی عزیزم خیلی خیلی ممنون همینطور شما مرسانا گلی رو

مامان بابای الیسا
16 مرداد 92 13:19


مامان بنيتا
16 مرداد 92 18:10

دلم براتون كلي تنگ شده شيما جون خيلي دير به دير عكساي دريناي ناز ميذاري

خیلی ازت ممنونم دوست خوبم منم دلم برای حضور شما تنگ میشه و خیلی به وب بنیتا جون میام راستش هم تنظیم دوربینمون بهم خورده و عکسا خوب نمیشه و همش تاره هم این که درینا تا دوربین دستم میبینه عکاسی کردنش میگیره خودمم ناراحتم که نتونستم یه پست خوب بذارم ایشالا به زودی همه تلاشم و میکنم برای مامان مهربون و دختر نازش
لیلا مامان پرنیا
17 مرداد 92 10:13
سلام به شیمای گلم ودختر نازش
ممنونم که به من وپرنیا انقدر لطف داری واقعا وجود همچین دوستایی باعث خوشحالی ودلگرمیمه
مثل همیشه که خودت هم خوبی میدونی عاشق نوشته هات وحسی هستم که تو نوشته هات داری وهمچنین قلب مهربونت که پشت قلم قشنگت معلومه
شاد وسلامت باشید
میبوسمتون

ممنونم عزیزم مثل همیشه منو شرمنده کردی منم خیلی خوشحالم از بودن شما که همیشه بهم انرژی میده
شما قلب مهربونی داری که این حس بهت منتقل میشه
آرزوی منم برای شما همینه عزیزم
لیلا مامان پرنیا
17 مرداد 92 18:07
همیشه لحظه خداحافظی"صاحبخونه دم در به مهمونش لبخند میزنه !
لبخند خدا گوارا...
عیدتون پیشاپیش مبارک

ممنون عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 مرداد 92 14:35


برای دوست جون مهربونم که مامان نمونه است ودخترنازش که همیشه ازدیدن کارها و هوش سرشارش لذت میبرم فقط همین مهمه بقیه روبی خیال

مرسی دوست خوبم منم همیشه از دیدن و خوندن لحظات ثبت شده شما لذت بردی ممنون که همیشه بهم انرژی میدی و هستی یه عالمه برای دوست خوبم و دختر نازش