شبهایی برای نخوابیدن
چه زود مستقل شدن را تمرین میکنی شیرین_ جانم
چه زود بزرگ شدنت را به رخم میکشی مادر
مگر همین چند وقت پیش نبود که برایت نوشتم : با صدای نفسهایت ، با گرمای حضورت ، شبم را
صبح میکنم
مگر همین چند روز پیش نبود که لجوجانه پافشاری کردم در قبال همه ی نصیحتهای روانشناسانه
نکند مثل همیشه حواست به حرفهای ما بوده . نکند شنیده ای و فکر کرده ای و تصمیم گرفته ای ؟ میدانم که از تو دردانه زیرک من اصلاً بعید نیست.
مگر نمیدانی اعتقادم تویی ، باید و نبایدم تویی و چه آزادم وقتی همه چیز بسته به توست.
چه زود انتخاب کردی فرزندم...
واقعیت تلخ و شیرینی است . اشک چشمانم به اندازه ی لبخند روی لبم گرم است .
من چه میدانستم که به این زودی بزرگ میشوی ، من چه میدانستم که به این زودی اطرافت را درک میکنی و موقعیتت را انتخاب میکنی کاش بیشتر در آغوش میگرفتمت ، کاش بیشتر می بوییدمت ....اصلاً تا صبح نمیخوابیدم که لحظه لحظه اش را در ذهنم بسپارم.
مگر نمیدانی که صبح تا شبم را از دیدن روی ماهت محرومم
این شبها دیگر رنگ و بوی گذشته را ندارد . از من اصرار و از تو انکار . برعکسیم نه ؟
وقتی زمان خوابت را خودت اعلام میکنی ، وقتی دست در دست هم به سمت اتاق میرویم در دلم غوغایی است با خودم میگویم کاش انتخاب نکند ، همین یکبار ..... کاش نگوید این تخت ... تخت_ من
میخواهی بگویی دیگر نیازی نیست ، یعنی هیچ راهی نیست ؟ میدانی کسی که نیازمند بود من بودم ؟
بعضی مواقع خودخواهانه به ذهنم میرسد که نیمه های شب بیارمت تا در آغوشم باشی تا از تو سیراب شوم
اما فکر میکنم که به انتخابت به دلخواهت و علاقه ات بی حرمتی کرده ام میدانم که صبح میفهمی جای شب قبل نیستی
من چاره ای ندارم باید بپذیرم و اینگونه درس زندگی تمرین کنم درس روزهایی که بزرگتر میشوی و به امید خدا انتخابهایت مهم تر .
شاید دورتر شوی و خیلی مستقل تر
من باید از امروزم که شبها جای خالی ات را نفس میکشم تمرین کنم .
من باید به تو ، به انتخابت و به اعتقادت احترام بگذارم .
برایت مینویسم دخترم که بدانی شبها ، تا مدتها کنارت مینشینم دستانت را از لابه لای نرده های تختت لمس میکنم در حالی که سرت را در بالش فرو میبری میگویی قصه و به نیمه نرسیده خواب هزاران فرشته را میبینی
البته همیشه به همین سادگی هم برگزار نمیشود بیشتر مواقع پیچیده میشود ولی خاطره اش خیلی ساده میماند پاک و معصوم مثل تمام لحظه های حضورت .
خواستم فقط از تو بگویم باز هم به من گره خورد . چه کنم مادر بگذار اینجا که هستم به تو وصل بمانم .