چند تا عکس از درینا جونم

1391/6/6 15:39

1,874 بازدید

اشتراک گذاری

عزیز دلم تو این عکس تازه من و شما از حمام اومده بودیم که بابایی ازت عکس گرفت چند روز بود که یاد گرفته بودی دستت رو به جایی می گرفتی و خودت بلند می شدی به ماشینت هم علاقه زیادی داری ما هم آوردیمش تا با کمک اون بتونی بایستی ماکارونی جز غذاهایی بود که اجازه داشتی بخوری منم براتت یه زیر انداز پهن کردم تا از غذا خوردن لذت ببری البته بعدش به سختی لباسات رو شستم عروسی عمو میثم اولین عروسی ای بود که رفتی عزیزم البته ما خیلی دیر رسیدیم و زیاد کسی رو نمی شناختیم اما شما سنگ تموم گذاشتی و با موزیک بدون کلام حسابی رقصیدی رو پای عمو مهدی یکی دیگه از دوستای بابا نشستی بخاطر به دنیا اومدن دومین فرزندشون آقا مهراد رفته بودیم خونشون قبل از این دفعه 3 بار دیگه دریا رو از نزدیک دیده بودی ولی اینبار چون بزرگتر شدی یه جور دیگه از دیدن دریا ذوق کردی چون عاشق آب و آب بازی هستی به سختی کنترلت کردیم که نری تو آب چون دریا کاملاً گل آلود بود . اینجا جنگل چمستانه که تعطیلات عید فطر رو اونجا بودیم .

پسندها (1) پسندیدم

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

الناز
6 شهریور 91 14:13

مامان باران
12 شهریور 91 14:48

آخي شيما جون ، درينا خيلي نازو دوست داشتنيه ، درست مثل پدر و مادرش ، اميدوارم هميشه محفل سه نفريتون پر از عشق و محبت و سلامتي باشه ، خدا جونم چه ماكاروني ميخوره اين دخمله ، الهيييييييييييي لب دريا رو ببين چيكار ميكنه اي نانا

از این همه لطفی که داری ممنونم.باران عزیزم رو ببوس

آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 شهریور 91 16:55

سلام عزیزم ممنون که به وبلاگمون اومدی

ماشاله خیلی نازه این دخمل طلا همیشه سالم وسلامت باشه خوشگل خانوم .
ایشاله همه چیزخوب پیش میره عزیزم میدونم چقدراسترس داره .
پیشاپیش تولددریناجونوتبریک میگم امیدوارم ۱۵۰ سالگیشوجشن بگیرید

ممنون عزیزم درینا هم خیلی کاراش شبیه آرمیتا جونه فکر کنم به خاطر اینه که تاریخ تولداشون بهم نزدیکه خدا حفظش کنه

مادرانه....به توان دو

چند تا عکس از درینا جونم

نظرات (3)

مطلب بعدی

مطلب قبلی