درینا درینا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

مادرانه....به توان دو

در همین نزدیکی ....حوالی درینای یک ساله

1391/7/20 12:01
596 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز میام اینجا و بین یه عالمه فرشته کوچولو که همه مثل خودت پاک و معصومن غلت می زنم به وبلاگایی که بیشتر میشناسم مرتب سر می زنم و مرتب به وبلاگت می آم که اگر کسی کامنت گذاشته جواب بدم . روزا دارن می گذرن و با این حال که تلاش می کنم لحظه لحظه ی بزرگ شدنت رو ثبت کنم ولی اصلاً تو این کار موفق نیستم با خودم فکر می کنم برای چی این کار و می کنم برای تو یا برای خودم بعد هم به این نتیجه می رسم خب معلومه اول برای خودم بعد برای تو نگی مامانم خودخواهه و همه چی رو برای خودش می خواد نه دخترکم اگه اینو می گم به خاطر اینه که فردا که بزرگ بشی و بری مدرسه فردا که بری دنبال درس و دانشگاه ، فردا که صبح تا شب درگیر پیشرفت تو کار مورد علاقه ات بشی فردا که وارد این اجتماع بشی ، فردا که عاشق بشی و از دل حرف بزنی ، فردا که به امید خدا عروس بشی ومن غرق از لذت دیدنت ، فردا که مادر بشی و فرزندت از همه چیز و همه کس برات عزیز تر بشه  فردا که درگیر روزمرگی های خودت بشی این منم که می مونم با یه دنیا خاطره این منم که با مرور همه اینا خون تو رگام جریان پیدا می کنه و همه دلخوشیم می شه دیدن خوشبختی و خنده لبت . ............

شاید منم مثل مامان خودم فرزند تو رو نگه داشتم که بری سر کار چه بامزه ، امیدوارم اونروز و ببینم و البته از خدا می خوام حضور بابا پررنگ پررنگ تو همه لحظه هامون حس بشه . پس خیلی عقبم چه قدر کارای بامزه کردی که من ثبتشون نکردم چه قدر خنده های قشنگ داشتی که با هیچ دوربینی عکس نگرفتم . چند روزی هست که می خوام از کارها و تواناییهات و شرایط دور و برت در یک سالگیت بگم اما هر دفعه به یه دلیلی نمی شه . حالا تصمیم گرفتم از تو بگم و از تمام مسائل پیرامونمون بگم از تلاش بی وقفه صبح تا شبی ما برای آیندت ، بگم از مشکلات و بهم ریختگی مسائل اقتصادی جامعه ، بگم از بی ثباتی قیمتها و گرون شدن روز به روز اجناس ، بگم از مشکلات اجتماعی جامعه که از همه چیز بدتره و متاسفانه دامنگیر چند تا از دوروبریهامون شده و من همین هفته پیش کلی به خاطر غصه شون گریه کردم ، بگم از فصل زیبای پاییز که شروع شده و هوا سرد و گرمه و شما هم چند روزیه سرما خوردی ، بگم از خونمون که خیلی دوسش داریم و همش دعا می کنیم امسال بتونیم قراردادمون رو تمدید کنیم و تو همین خونه بمونیم ، بگم از تلاش بابا برای خرید خونه که حسابی گرفتارش شده و به کمک خدا بیشتر از همیشه نیاز داره ، بگم از تصمیم جدید بابا برای دایر کردن یه مغازه که بتونه در آمد بیشتری داشته باشه و همه انگیزشم آینده شماس ، بگم از قسط و و وام و بدهی که یه کوچولو سخته ، بگم از مامان فاطمه که کمردردش هنوز خوب نشده و من همش دعا می کنم کار به عمل نکشه ، بگم از دایی آرش که باید بره سربازی و معاف نشده و به روش نمی آرم ولی نگرانشم ، بگم از خودم که نسبت به قبل از بارداری 4 کیلو اضافه وزن دارم و هی می خوام رژیم بگیرم نمی شه و هیچ وقتی برای ورزش ندارم ، بگم از تنهایی خودم که با این حال که بابایی به غیر از همسر برام یه دوست خوبه اما نیاز به یه دوست همجنس دارم که نیست و همه درگیر زندگی های خودشونن ، بگم از عمو اشکان که مسیرش با ما یکیه و هر روز با میاد و شما تو بغلش آروم می شینی ، بگم از عمه الناز که درگیر شروع فصل جدیدی تو زندگیشه و سخت داره تلاش می کنه که پیشرفت کنه و من براش خیلی خوشحالم که راهش رو پیدا کرده و به خاطر همین کمرنگ شده ، بگم از فامیلا و دور و بری های خودم که بعضی وقتا خیلی اعصاب خرد کن می شن و ترجیح می دم که کمتر ببینمشون ، بگم از فامیلای بابا که خیلی کمن و چند روز پیش عمه بابا که خیلی خانم فهمیده و عزیزیه اومد  خونمون و یواشکی کلی از من تعریف کرده بود و به بابایی گفته بود خیلی شانس آوردی ، بگم از دختر عموهام که بعد از یه مدت طولانی با دوتاشون صحبت کردم و خیلی خوشحال شدم و دلم می خواد باهاشون ارتباط بیشتری داشته باشم اما می ترسم که ...... ، بگم از بابای خودم که من خیلی برای کم دیدنش غصه می خورم و  همیشه آرزو می کنم کاش اوضاع عادی بود ، بگم از دوستای هم دوره بابا که  خوبن و می شه یه وقتایی رفت و آمد کرد و باهاشون خوش می گذره  با یکی دوتاشون هم بهتر رابطه کمتر باشه .بگم از محیط کارم که خدا رو شکر خیلی سالمه و مدیر عاملمون انسان شریفیه و همکارا خوبن البته یه وقتایی یه  کارایی می کنن که آدم دلش می گیره ( که البته مهم نیست ) ، بگم از خودم که احساس می کنم از خدا دور شدم و باید تلاش کنم بهش نزدیک شم ، بگم از شکرانه های من و بابایی که به خاطر داشتن شما و سلامتی در کنار همدیگه اس و اما بگم از شما ، شمایی که گل سر سبد همه جایی (بدون اغراق ) نه به خاطر حرفایی که همه مامانا میگن ، خوشگلی و این چیزا به خاطر مهربونی و خوشروییت به خاطر این که به صورت هر کی نگاه می کنی لبخند تحویلش می دی به خاطر  این که به گفته اطرافیان خیلی شیرینی حتی کسانی هم که خیلی از دیدن من خوشحال نمی شدن با دیدن تو گل از گلشون می شکفه و خدا رو شکر رابطشون با منم بهتر شده بگم از شما که از 11 شهریور تلاش برای راه رفتن رو شروع کردی و بعد از سه چهار قدم زود می شستی و از چهار مهر دیگه 10 قدم رفتی و الان ماشالا برای خودت همه جا می چرخی و از تخت بالا می ری و می آی پایین ، بگم از شما که با زبون شیرینت کلماتی مثل بابا ، ماما ، دد ، به به ، آب به و نی نی رو می گی و خیلی به موقع استفاده می کنی ، بگم از شما که به عروسک مخصوصاً اگر موزیکال باشه خیلی علاقه داری و وقتی آهنگش تموم می شه میگیریش سمت من که یعنی دوباره بزن ، بگم از شما که انقدر مهربونی که عاشق نی نی هایی و هر جا که باشی و یه بچه ببینی زود دست و پا می زنی و تند تند می گی نی نی ، نی نی ، بگم از شما که کنجکاویت زبانزد شده و به محیط اطرافت دقت عجیبی داری و خیلی تیز بینی و یه وقتایی چیزایی رو می بینی و متوجهشون می شی که باورم نمیشه ، بگم از حرکاتت که سریع و فرز و چیزی رو که می خوای رو هوا می زنی ، بگم از شما که علاقه شدیدی به وسایل الکترونیکی داری و کار با گوشی تاچ رو بلدی و خیلی بامزه با انگشتت قفل گوشی بابا رو می کشی و باز می کنی ، بگم از شما که علاقه عجیبی به موسیقی و آهنگ داری و به هر برنامه ای که توش آهنگ و شعر داشته باشه توجه نشون می دی و با این حال که کودکان زیر 2 سال نباید تلویزیون ببینن اما شما از طرفداران پر و پا قرص پیامهای بازرگانی ، عمو پورنگ ، رنگین کمان و دکتر کپی هستی و خیلی با دقت نگاه می کنی ، بگم از شما که تو یه محیط شلوغ مثل مهمونی و بیرون و .. آروم می شینی و با دقت به کارای بقیه نگاه میکنی ، بگم از شما که اگر بخوای از بچه دیگه ای چیزی رو بگیری اصلاً گریه نمی کنی و با صبر و حوصله منتظر یه فرصت می شی تا به هدفت برسی ، بگم از شما که از 6 ماهگی خیلی قشنگ نانای می کنی و اگر تو خیابون یه ماشین از کنارمون رد بشه که برای یه لحظه آهنگش رو بشنوی خیلی جدی با ریتمش شروع به رقص می کنی ، بگم از شما که خدا رو شکر خیلی خوب غذاتو می خوری و اصلاً اذیت نمی کنی و به ماست و بستنی علاقه عجیبی داری ، بگم از شما که 11 ماهگیت قدت 76 بود و وزنت 11 کیلو و معمولاً از بچه های هم سنت درشت تری ، بگم از شما که عاشق آب و دریا و حمومی و اصلاً سیر نمی شی و موقع بیرون اومدن اعتراض می کنی ، بگم از شما که در همه کنترلها رو با یه انگشت باز می کنی و خیلی حرفه ای این کار و انجام می دی ، بگم از شما که به زور خودت رو تو جاهای تنگ و باریک جا می دی و کلی ذوق می کنی ، بگم از شما که خیلی سریع بلند می شی و شروع به راه رفتن می کنی ، بگم از شما که دنبالت که می کنیم بدو بدو می ری و جیغ می زنی و ذوق می کنی ، بگم از شما که کیف لوازم آرایش مامان رو بازکردی و ریمل رو هم باز کردی و به همه سر و صورتت مالیدی و من مونده بودم بخندم یا گریه کنم ، بگم از شما که با توپ خیلی قشنگ بازی می کنی ، دیگه از شیطونی ها و سراغ کابینت رفتنات نمی گم که واسه خودش داستانیه . این روزا خونمون پر از بودن تو شده عزیزم راه رفتنت خیلی بامزه اس . یادم رفت بگم که خیلی وقتا باهات صحبت می کنم و به چشمام نگاه می کنی و من بهت می گم ببخش مامان که کم پیشتم و تو فقط تو چشمام نگاه می کنی . دیدی دخترم که شروع حرفام تویی و آخر حرفام هم تویی از خدا می خوام روزای خوبی کنار هم داشته باشیم و با تمام مشکلات یه خانواده شاد باشیم . آمین  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رويين
17 مهر 91 15:36
عزيز دلم روزت مبارك
ي دنيا بوس


مرسی خاله مهربون هم شما هم رویین رو خیلی دوست داریم
mamanebaran
18 مهر 91 8:40
شيماي عزيزم سلام ، اميدوارم حالات خوبه خوبخ خوب باشه و دريناي عزيزمم همينطور ، عزيز دلم روزمره گي هيا آدما خيلي زياد شده و همه با تمام اين مسائلي كه مي گي روبه رو هستن ، يه كوچولو دلگيري اما همه چه درست ميشه ، عوضش اينو بدون نعمت داشتن فرشته اي مثل درينا نصيب هر بنده اي نميشه و مطمئن باش بنده عزيزش هستي كه هميشه هواتو داره و مراقب فرشته هاي نازنينمونه ، مگه هميشه نميگي فاطمه جون تو دوست خوب من هستي پس چرا عزيز دلم خيلي خيلي مراقب خودتون باشين در ضمن يادم رفت بگم مبارك باشه راه رفتن درينا جونم اميدوارم هميشه سلامت و شاد باشه ، اميدوارم مامان فاطمه هم زود زودزوزد كمر دردش بهتر بشه


مرسی عزیزم از این همه دعا و حرفهای قشنگت . سعی می کنم به مشکلات فکر نکنم و فقط همیشه شاکر بودنمون در کنار همدیگه باشم . نمی دونم چرا نمی تونم وبلاگ باران رو ببینم فقط صفحه صورتی با نوار بالای صفحه باز می شه تو روخدا یه کاری بکن دلم برای باران جونم تنگ شده