یک روز رویایی ....
عزیز دلم دیروز مرخصی بودم فقط برای این که با تو باشم همین ... خیلی خوب بود ، خیلی . عاشق لحظه لحظه های با تو بودنم . بعد از یک روز کامل شب وقتی خواب بودی دلم می خواست بیدار می موندم و صدای تک تک نفسهات و به گوش جانم می سپردم .
دیروز ، در پاییز زمستانی
رویایی داشتم ، در بیداری
لحظه لحظه هایش ، همه بهاری
زیر سقفی پر نور
جای جایش همه عشق و دلدادگی
من و تک گل زندگی
با هم و پرشور در پی لذت و سرزندگی
تمام من چشم ، تمام من گوش ،
برای جان دادن ، برای جان سپردن
برای ثبت ثانیه ها
کم بود ، تمام چشم و گوش ها
کودکانه دویدن ها ، کودکانه خندیدن ها
شد یک روز ناب
روز با هم بودن من و درینا
راستی آخر هفته هم خیلی خوب بود . پنجشنبه به نظافت خونه گذشت ، جمعه هم برای دایی آرش آش پشت پا پختیم . بعد از ظهر هم رفتیم سینما من خوش خیال فکر کردم مثل چند وقت پیش می مونی . خیال باطلی بود چون بعد از گذشت نیم ساعت از فیلم مجبور شدیم از سینما بیایم بیرون . بعد هم با عمو مهدی دوست بابا و خانومش مرجان خانوم و دخترشون ملیسا رفتیم هایپر استار . برای شما یه ماشین گرفتیم که خیلی ذوق کرده بودی و مرتب فرمونشو می چرخوندی ناراحتم که نتونستم عکس بگیرم انقدر که از بغل هر چرخی رد می شدیم می پریدی و می گرفتیش ، چند بار هم بلند شدی و وایسادی ، چون من شما رو می بردم و آقای پدر هم سرگرم صحبت با دوستش بود و برداشتن اقلام مورد نیاز دیگه چار چشمی مواظبت بودم و فروشگاه هم حسابی شلوغ بود و واقعاً موقعیتی برای عکس انداختن نبود . عکس زیر رو موقعی که تو ترافیک جلوی فروشگاه بودیم گرفتم از شیشه ماشین بیرون و نگاه می کردی و با همه بای بای می کردی : )
این عکسا رو هم دیروز که دو تایی با هم خونه بودیم گرفتم وروجک دیگه نمی ذاری ازت عکس بندازم تا دوربین و می بینی می گی نی نی و با یه قیافه ذوق زده میای خودتو ببینی بعد از چند لحظه هم دوربین و می گیری و به سمت بالا نگه می داری مثلاً داری عکس می اندازی : )
این وضعیت ماس دیروز 5 بار جمعشون کردم ... کارتو انجام دادی داری می ری سراغ یه چیز دیگه
داری تلاش می کنی دوربینو بگیری
سوار ماشین محبوبت شدی ...
قربونت برم مامان جان جات نمی شه آخه
خیلی قشنگ داشتی می زدی تا اومدم عکس بندازم فهمیدی خودتو زدی به کوچه علی چپ
رفتی پشت پرده قایم شدی فکر می کنی نمی بینمت :)
قربونت برم که صبح تا شب تمام فکر و ذکرمی ....