چند منظوره : روز پدر - قرار وبلاگی و اتفاقات اخیر
با پیشرفت روز افزون جوامع بشری و با کمتر شدن زمان برای انجام کارهای روزمره دانشمندان به فکر ابداع و نوآوری در بسیاری از زمینه ها هستند . ابداع وسایلی چند کاره که در کمترین زمان با صرف کمترین وقت بتوان بیشترین بهره را برد و به هدف دست یافت ....
این مقدمه توجیه کامل و جامعی برای این پست چند منظوره منه که باید با وقت کمی که دارم از زمان استفاده بهینه بکنم و در مورد چند موضوع صحبت کنم .....
اول از همه باید به دختر گلم بگم عکس گوشه سمت چپ وبلاگت هنر خاله لیلا مامان پرنیای عزیز که خیلی زحمت کشید و سورپریزم کرد خیلی زودتر باید ازش تشکر میکردم ولی متاسفانه فرصتی میسر نشد امیدوارم بتونم محبتشونو جبران کنم .
دوم این که روز پدر و پشت سر گذاشتیم و دروغ چرا خیلی مفصل برگزار نشد دلیل اصلی هم خود باباییه که هدیه های یهویی رو دوست داره . منم که دیگه به عقایدش احترام میذارمو خیلی اصرار نکردم .
سوم این که به بهونه روز پدر باید از یه پدر مهربون یاد کنم که خوبیهاش بدون اغراق زبانزد همه اس و ته دل من تبدیل به یه حسرت همیشگی شده و هیچوقت درموردش صحبتی نکردم اما واقعاً دلم میخواست بود تا برای من پدرشوهری منحصر به فرد باشه و برای تو عزیز دلم پدربزرگی نمونه . همه میدونن که چه قدر عاشق فرزند دختر بوده و چه قدر از داشتن عمه الناز بعد از 4 فرزند پسر خوشحال بوده . میدونم الانم هوای ما رو داره و از دلمون خبر داره به خاطر همین میخوام ازش تشکر کنم ، به خاطر خصلت_ خوبه مهربونی که در وجود همه فرزندانش به یادگار گذاشته . از خدای بزرگ براش آمرزش و شادی روح میخوام.
خواستم عکس از قدیما تو وبلاگت باشه شاید با بزرگتر شدنت مرور عکسای قدیم کم رنگ تر بشه (بابابزرگ نفر دوم از سمت چپ )
چهارمی از همه پر هیجان تره پنجشبه یه قرار وبلاگی داشتیم که خیلی خیلی عالی بود و خوش گذشت جای باران و مامان فاطمه ، مهبد و مامان مهدیه ، آرینا و مامان مریم ، الیسا و مامان الهام و .... بقیه دوستامون که خیلی زیادن واقعاً خالی بود .
باغ پدربزرگ صفورا جون مامان آوا خیلی زیبا بود یه عالمه نی نی با ماماناشون اومده بودن که تو نی نی سایت با هم آشنا شده بودن و ما زیاد نمیشناختیمشون و اونجا آشنا شدیم . در ابتدای ورود_ آرمیتا عسلی هم به خاطر عروسک با هم درگیر شدین . یه توپ هم اون وسط بود که به نوبت دو تا دو تا با هم دعواتون میشد . یه حوض خوشگل هم بود که فواره داشت و شما هم یاد گرفته بودی چه جوری بازش کنی و به هر سختی ای بود از اونجا دورت میکردیم .
راستش اونجا احساس کردم من یک کم زیادی همش دنبالت میام و زیادی میترسم با این حال که خیلی حواسم بود بازم خوردی زمین و دستت یه خراش برداشت . دوست ندارم حساس باشم اما چون میدونم که شیطنت و انرژیت خیلی زیاده و خیلی هم سر به هوا راه میری ، باعث میشه یه لحظه نتونم با خیال راحت یه جا بشینم . خلاصه اینکه عاشق همین بدو بدو دنبالت بودنا ام .
از صفورا دوست خوبم خیلی تشکر میکنم که یه روز خوب و برامون رقم زد و حسابی اونجا ریخت و پاش شد . کلی با هم خندیدم و انگار سالهای ساله که باهم دوستیم من این و مدیون شما فرشته های کوچولو هستم که انقدر ما مادرا رو به هم نزدیک کردین .
آوا - درینا - باران
دیگه داری میری تو کار پستونک باران
نتیجه تلاش مامانا برای جمع کردن نی نی ها و عکس انداختن
در کنار آرمیتا عسل در صلح و صفا
از عجایبه که خودت یه جا نشستی ازت عکس بندازیم
در محفل دوستان : آرمیتا - درینا - باران - آوا - بنیا
وقتی تعداد اسباب بازی از تعداد نی نی ها خیلی کمتره
یه جمع خوب و دوست داشتنی
روز جمعه هم رفتیم تولد مهراد . اونجا هم کلی بازی کردی و رقصیدی و با روشن شدن فشفشه خوشحال شدی . موقع برگشت هم رفتیم مرکز خرید برای بابایی با حضور خودش کادو بخریم بنده خدا انقدر دنبالت دوییده بود خیس عرق شده بود و به خرید یه پیرهن اکتفا کرد .
کوچولوی ناز و دوست داشتنی من شبی نیست که دلم برای آرمیدن در کنارت پر نکشه حتی اون لحظه ای که دارم برای دل خودم تو خلوت نیمه شب کتاب میخونم همه حواسم پیشته وقتی کنارت میام و انگار تو عالم خواب هم متوجه بودن من میشی وقتی خودتو تو بغلم جا میکنی و صدای نفسات آروم و منظم میشه سبک سبک میشم غرق یه حس لذت میشم و فقط میگم خدایا شکرت عالمی دارم اونموقع رو ابرا سیر میکنم انگار از یه شراب ناب عشق سیراب شدم دلم نمیخواد پلکام سنگین بشه ، دلم نمیخواد به خواب و عالم بی خبری برم میخوام تا صبح کنارت باشم و .....
نازنین یک دونه من دیروز برای اولین بار با صدای بلند بهت گفتم درینا چه کار کردی ...... نمیدونم چی شد مثل همیشه از تو اصرار برای نشستن رو کابینت که مرتب میگی بیشینم بیشینم از من انکار وقتی موفق نشدم گذاشتمت رو میز و گفتم به چیزی دست نزنی با یه مدل ناز و دوست داشتنی سرت و کج کردی و گفتی بااااششششههه و من دلم رفت خیال راحت از قول و قرارمون داشتم با عجله کار میکردم که دیدم ظرف فلفل قرمز و برداشتی و داری خالی میکنی . ریخت و پاشش فدای سرت اگر دستت و میبردی سمت دهنت یا چشمت خیلی اذیت میشدی .
قربونت برم که دیروز دل و روده یه خودکار و ریخته بودی بیرون و داشتی با دقت درستش میکردی مرحله آخر گذاشتن درپوش پیچی سرش بود که من برداشتم همونطور که چشمت به دستت بود با اشاره دست گفتی بده به من و بی صدا تلاش میکردی درشم بذاری .
آخرین و داغ ترین خبر این که عمو محمدرضا امروز صبح رفت ترکیه شاید موندگار بشه . دیشب به همین مناسبت همه خونه ما بودن خیلی دلم میخواست چند تا عکس یادگاری بگیریم که فراموش کردم . براش آرزوی سلامتی و موفقیت دارم چون برای من مثل دایی آرشه
مدتیه که آهنگ ایول جایگزین بعد از نسترن شده خیلی بامزه باهاش میخونی قسمتایی که بلد نیستی رو آروم زمزمه میکنی جاهایی رو که بلدی بلند تر میگی
شیرین_ دوست داشتنیه من:
دلم بند است
به نگاهی از سویت
به آوای دلنشینت
به لحظه غرق شدنم در گرمای نفسهایت
دلم بند است
به نوازش دستان کوچکت
به بوسه لبهای غنچه ات
هر روز پرسشم این است
این چه عشقیست که میسوزد دل و جانم