درینا در آستانه ی 19 ماهگی
وقتی خوابی وقتی صدای نفسهای آرومت من و تا اوج بودن میبره آروم کنارت میخوابم مست میشم از گرمای وجودت به آرامی در آغوش میگیرمت بوسه ای بر روی گونه ی لطیف تر از برگ گلت میزنم به صبح فکر میکنم به صبحی دوباره که با اومدنش من رو از تو جدا میکنه . دلم پر میکشه ، میلرزه طاقت دیدن اشکهای نازنینت و ندارم . دخترک باهوش من اصلاً نمیشه کلکی سوار کرد ، نمیشه حواس جمعت رو ، چشمهای تیزبینت رو به دورتر ها برد و به جای دیگه ای دوخت .
این زندگیه این که من و با اشک چشمات راهی کنی و بعد از ظهر با خنده و ذوقت پذیرامون باشی این باعث میشه تمام لحظه هایی که کنارت هستم رو قدر بدونم و برای ثانیه هاش ارزش قائل بشم .
دخترک هجده ماهه و بیست و هشت روزه من مدتیه که برنامه خوابت منظم شده موقعی که به سمت خونه میریم سرگرمت میکنم و تو ماشین نمیخوابی وقتی خونه میرسیم بعد از خوردن شام حدود ساعت 10 و 11 مثل فرشته ها میخوابی و من به بقیه کارام میرسم .
تا یادم نرفته باید بگم این روزا آهنگ شاد بعد از نسترن فرشید تم رفت و آمد های صبح و شب ما شده وقتی آهنگ تموم میشه باید از اول بذاریم دیگه همش تو مغزمون میچرخه....." بعد از نسترن هیچی دیگه نمونده باقی اون رفته من و کاشته تو این باغ اقاقی" جالب اینجاس که خودتم باهاش هم سرایی می کنی و کلمه بعد از رو خیلی خوب میگی و بقیه اش و الکی از خودت میگی . راستی دخترم یه سوال ازت داشتم میتونی بگی بین نانای و چراغ سقف ماشین چه رابطه ای وجود داره ؟ آخه هر وقت نانای شروع میشه اصرار داری که چراغ سقف ماشین رو هم روشن کنیم .
دختر گلم اینروزا حضور گرمت تو آشپزخونه بیشتر از قبل احساس میشه تا من مشغول کاری میشم میای میگی بیشینه یعنی روی میز آشپزخونه بشینی . من یک کم مقاومت میکنم ولی در آخر موفق میشی بعدشم هر چند دقیقه یه بار بابایی از تو هال میگه نیفته
صدای تق دزدگیر هر ماشینی در بیاد زود سوئیچ و به بابا میرسونی و میگی ماشین ماشین
راستی دستت درد نکنه دختر گلم هر روز صبح به ما یاد آوری میکنی که گوشی و کلید خونه و کیف پول بابایی رو جا نذاریم .
قربونت برم که خیلی دو کلمه سه کلمه ای صحبت میکنی و مترجم نیاز داری . چند روز پیش من داشتم تو حموم جوراباتو میشستم شما هم داشتی شیشه شیرت و میشستی و آب بازی میکردی مامان فاطمه میگه چه کار میکنی ؟ شما هم جواب میدی ایش اوشو یعنی شیشه شیرم و میشورم .
دختر گلم یکی یک دونه من اصلاً دلم نمیخواد اذیتت کنم و بهت اجبار کنم که تو تخت خودت بخوابی یا اینکه دیگه شیشه نخوری .... همه این باید ها و نباید ها برای قبل از مادر شدن بود حالا دیگه باید و نباید من بود و نبود من تویی ... دیگه قانونی نیست .
شنبه و یکشنبه مهمون داشتیم و خیلی خوش گذشت . شما هم حسابی از بازی با بچه ها ی بزرگتر از خودت سیراب شدی . نشسته بودی رو ماشینت و به امیر علی میگفتی عییی بیشین
نازنین دختر عمو سیامک رفته بود رو پشتی مبل نشسته بود بهش مگیفتی نایی مایین یعنی نازنین بیا پایین
البته یه کار اشتباه هم انجام دادی که من و بابایی کلی خجالت کشیدیم چند باری که بچه های بزرگتر از خودت بهت توجه نمیکردن موهاشونو میکشیدی و این خیلی بد بود . دختر گلم نمیشه که من همش بگم یه دختر دارم شاه نداره .... به به و چه چه . وقتی کار اشتباه میکنی حتماً بهت تذکر میدم . حتماً بهت اخم میکنم و حتماً تو خلوت خودمون باهات در اون مورد صحبت میکنم . شما که انقدر مهربونی ، شما که از اطرافت درک کامل داری و پیش افراد غریبه تر شیطونی نمیکنی و آروم تری شما که انقدر با ناز و ادای دخترونه قشنگ میرقصی و هر از گاهی سرت و به راست و چپ خم میکنی که گیسوهای کمندت بریزه دورت ، چرا بعضی وقتا این کار و انجام میدی و در کمال خونسردی به گریه ی نی نی 4-5 سال بزرگتر از خودت نگاه میکنی و قیافه حق به جانب میگیری و خم به ابرو نمیاری تا منم میام طرفت زود لبات و غنچه میکنی که یعنی من ببوسمت و تذکر بی تذکر .موندم با این کارت چه رفتاری بکنم
دیشب خیلی سورپریزمون کردی . شیشه شیرت گم شده بود منم میخواستم بخوابونمت و هر چی میگشتم پیداش نمیکردم بهت گفتم دخترم شیشه تو کجا انداختی شروع کردی با من دنبالش گشتن این کار و قبلاً هم انجام دادی و خیلی بامزه خم میشی زیر مبل و نگاه میکنی اما ا ینبار دیگه خیلی جالب بود من و تو با هم از اتاق اومدیم بیرون شیشه ات زیر مبلی که روبرومون بود افتاده بود من اصلاً ندیدم اما شما دیدی و زود گفتی مامان ایناها ایناها من باور نمیکردم گفتم شاید اشتباه میکنی تا به خودم بیام خوابیدی رو زمین و سینه خیز رفتی زیر و مبل و به یه چشم به هم زدن آوردیش اونموقع بود که بابایی به منی که چشمام و دهانم از تعجب باز مونده بود با خنده گفت دختر منه دیگه
جونم برات بگه که در آستانه 19 ماهگی کلمات زیادی میگی و خیلی سعی میکنی صحبت کنی مثل
ریخ : ریخت
بیشینه : بشینم
بیشین : بشین
بسی : بستنی
یئانه : یگانه
مایین : پایین
مون : نون
بازی : بازی
آب بازی : آب بازی
داغ : داغ
سد : سرد
نیشت : نیست
انناز : الناز
بییم : بریم
بایه : بالش
می می : کشمش
پیپس : چیپس
Dodi : ترشی و زیتون
Doji : گوجه
ای یار : خیار و هویج
یح : یخ
موز : موز
پوس : درخواست پوست کندن میوه
چند تا عکس از درینا
سعی داشتی کفشت و خودت بپوشی که یه بارم موفق شدی
اینا رو از تو کابینت برداشتی و میخوای شروع کنی به تمیز کردن خونه
وقتی میخوای به چیزی دست بزنی که خودت میدونی نباید دست بزنی و میخوای ببینی مامان فاطمه حواسش هست یا نه ؟
وقتی اومد سمتت لبخند تحویلش دادی
مامان فاطمه داشت نماز میخوند بابا اومده دیده داری سعی میکنی روسری اشو بندازی سرت برات گره زده بعدش این کار و کردی کشته مرده اون حرکت دستاتم که با خودتم زیر لب زمزمه میکنی
بدون شرحه دیگه
امیر علی پسر خیلی صبوریه ببین داری چی کار میکنی طفلکی چیزی نمیگه
این عکس و عمه از برادرزاده ها گرفته
داشتم بهت بستنی میدادم یه دفعه از دستم گرفتی و خودت خیلی مرتب خوردی
آهنگ شاد پخش میشد شروع کردی به رقصیدن یه دفعه با سرعت رفتی سمت اتاق اومدی دیدم این دامن و که مال تولدت بود از تو کمدت آوردی که بپوشونم بهت. قرتی خانوم بدون دامن نمیشد برقصی؟؟؟ تازه وقتی راه میرفتی به سمت عقب نگاه میکردی که دامنتو ببینی
قربون تیپت برم عزیزم