روزانه های ما و درینای خوشگلمون
خوشگل مامان دارم یواش یواش خاطره های وبلاگت رو زیاد می کنم ،شاید باورت نشه ولی از صبح که میام سرکار همش به فکرتم خیلی سعی می کنم فکرم رو معطوف به مسائل کاری کنم تمام تلاشم رو می کنم تا تمرکز کافی رو داشته باشم اما با یه لذت وصف نشدنی در همه حال صورت قشنگت می آد جلوی چشمام و من سرمست از داشتن عزیزی مثل تو با انرژی بیشتر مشغول به کار می شم و بیشتر و بیشتر به آینده فکر می کنم در طی روز هم با بابایی صحبت می کنم و بهش تاکید می کنم که بعداز ظهر زود بیاد دنبالم تا بتونیم زودتر ببینیمت بعد هم شما رو از مامان بزرگ مهربونت تحویل می گیریم و می ریم خونه .بابایی تلویزیون می بینه و هر دو سعی می کنیم باهات بازی کنیم شام می خوریم و وقتی که خسته ...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
14:23