حس عجیب .....
حس خیلی عجیبی دارم ، نمی دونم این همه استرس برای چیه امروز قراره به لطف خدا نی نی خاله سمیه و عمو رضا بدنیا بیاد . دو سه روزه همش حال و هوای روزی که به دنیا اومدی رو دارم . امروز بیشتر از روزای دیگه دلتنگتم . نمی دونم چی شد که یک سال و ٢ ماه گذشت و انقدر بزرگ شدی چقدر الان احساسشون رو درک می کنم منتظرم یکی دو ساعت بگذره که خبر به دنیا اومدنشو بشنوم ..... راستی امشب قراره بریم شمال با چند تا از دوستای بابایی ، قراره شب همه حونه ما جمع بشن . بابایی برای اینکه کمک کنه زودتر می خواد بره خونه و تا قبل از اومدن مهمونا یه چیزایی رو آماده کنه آخه تا من برسم خیلی دیر می شه . دستش درد نکنه که داره کمک می کنه . خدا امروز کمکم کنه اصلاً تم...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
9:46