میان مادرانگی و دخترانگی ....
دیروز روز عجیبی بود بین مادرانگی و دخترانگیم دست و پا می زدم. تصور کنید خسته از یک روز کاری با ذهنی پر از مشغله و درگیر، فقظ ٤ روز مونده به تولد دختر یکی یدونتون با یه عالمه کار که فقط باید خودتون انجامش بدین و با یه لیست بلند بالا از برنامه ریزی ای که کردین و از همه مهمتر با یه دل پر از استرس و ذهن پرسشگری که مدام می پرسه آیا از پسش برمیام یا نه ؟ از محل کار می رسید خونه مادرتون که دخترتون رو بردارید و برین دنبال مشغله ها و زندگیتون . مثل همیشه می خواید همون جلوی در با مادرتون یه احوالپرسی سریع انجام بدید و بعد یه قربون صدقه طولانی مدت هم نثار دخترتون بکنید که می بینید مادر رنگ&nb...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
16:12