درینا درینا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مادرانه....به توان دو

تلگراف

امروز آخرین روز کاریمه نقطه خیلی دلم میخواد قشنگ بنویسم ، بهاری بنویسم ، موندگار بنویسم نقطه نمیدونم چرا نمیشه نوشتنم نمیاد نقطه از فردا درگیر تموم کردن خونه تکونی میشم نقطه باید برای درینا خرید کنم همه لباساش خراب شده نقطه خرید برای خودمونو کنسل کردم تا بعد از عید حوصله تو شلوغی خرید بنجول کردن ندارم نقطه عید دیدنی هم کنسله نقطه دلم فقط شمال میخواد نقطه فکر میکردم تا عید مسائل مالی حل میشه ، حل نشده نقطه استرسش باهام مونده نقطه کاش میتونستم مثل خشایار بزرگ باشم و بزرگ فکر کنم نقطه درینا کلمات جدید زیادی میگه مثل ندایه (نداره)- بسه- نیست- مایه منه (ماله منه) ب_ییم (بریم) نقطه جمله زیاد میگه زیاد صحبت میکنه خودش میدونه...
26 اسفند 1391

ما و بی خیالی آخر سال

روزای اسفند مثل برق و باد دارن میگذرن و من بعد از یه دلواپسی زودرس و نارس که از دو ماه پیش گریبانم و گرفته بود تصمیم گرفتم بیشتر از این خودمو پیر نکنم و یه ذره فقط یه ذره زندگی رو راحت تر دنبال کنم حالا بماند که این یه ذره راحتی این روزا داره دامنه اش بیشتر میشه اولش طی یه تصمیم قاطعانه اعلام کردم یعنی از جناب همسر درخواست کردم که امسال خونه نباشیم و بریم مسافرت بازم بماند که کلا با وروجکی مثل درینا خونه رو به بهشت هم ترجیح میدم . بعدش با خودم گفتم خرده کاریهایی که مربوط به دکوراسیون خونه میشه رو میذارم بعد عید آیه که نازل نشده قبل از عید انجام بدم کسی هم که قرار نیست بیاد خونمون پس بهتره موکول شه به بعد از تعطیلات که هم هوا بهتره و هم روز...
13 اسفند 1391

دلیل بودنم.... و البته دلیل نوشتنم ....

دختر نازم .... یه چند وقتییه که تو همه وبلاگا میبینم که راجع به دلیل درست کردن وبلاگشون دارن مینویسن و بقیه رو به مسابقه دعوت میکنن . با این حال که دوستای زیادی داریم اما کسی یادش نبود از ما دعوت کنه منم خیلی روحیه رقابت و مسابقه ندارم مامان تنبلم دیگه.... اصلاً نمیدونم پایه و اساس این مسابقه چیه و از کجا شروع شده .... حالا فقط و فقط برای تو میگم .... میدونم انقدر باهوش هستی که وقتی برای خودت خانومی شدی منو درک کنی و دلیل درست کردن وبلاگ رو خودت از نگاهم ، احساسم و تک تک لحظات عاشقانه ام متوجه بشی اما مینویسم بازم نه برای تو برای دل خودم تا موندگار بشه ..... میدونم روزی که من با خوندن صدباره اینها برای هزارمین بار ذوق میکنم تو...
9 اسفند 1391

عشقم ... نفسم .... جونم.....

پنجشنبه ای که گذشت مهمونی پا گشا منزل خاله بزرگم دعوت بودیم . مراسم پاگشای دخترش بود که هم سن منه عکسای پست قبلی هم مربوط به شب عروسی دختر خاله اس . اینجور وقتا یک کم استرس میگیرم که دختر یکی یه دونم چه عکس العملی نشون میده . مثل همیشه آروم و بی صدا ..... جستجو گر و کنجکاو ..... با اعتماد به نفس وسط مهمونا ..... و البته چاشنی شیطنت و به تازگی مهارت جدید بالا رفتن از مبل و در و دیوار ..... با یه لباس_ جدید و خوردنی که نه تنها من ، همه کلی از دیدنش ذوق کردن ........ با قری که موقع راه رفتن به خودش میده نمکی بود ، خوردنی ......خلاصه که دل برد و سفارش همه برای دود کردن اسپند ......اینم از تصاویرش ..... هر وقت میخواد با جدیت ک...
7 اسفند 1391

دنیای من ....

دخترکم میخندد و میرقصد و میچرخد در این روزگار ، خنده لبش تمام امید و بودنم ، رقص تنش همه ذوق و احساسم و دعایم چرخش روزگار به کامش . ذوق و برق نگاهش میبرد مرا تا اوج ، میبرد تا افسانه ای شود تمام ناخوشی های ریز و درشت دور و برم . همه ی زندگی همین است . امید بودنش ، شکر عطر تنش ، همه مرا به لبخندی وا میدارد در مقابل بر وقف مراد نبودن ها به خاطر دخترک ، دلم هنر میخواهد ، شعر ، عشق و عرفان میخواهد . دلم چیزی ورای مادیات این روزگار میخواهد . همین دیشب ، دلم میخواست بزرگتر بود ، مثل خواهرم بود ، همدمم بود ، همیشه و همه جا کنارم بود . عشق وجودش سیرابم کرده از کمی و زیادی عشق کهنه . امنیت حضور...
26 بهمن 1391

...و بلاخره خاطرات مربوط به سفر تایلند...

این پست اصلاح شده است :( من ناچارم این پست رو تغییر بدم و رمزشو بردارم چون داشتن رمز بی معنیه . موقعی که به سفر تایلند رفتیم دختر گلم هفت ماه و نیمه بود و نوزاد هفت ماهه رو نمیشه به تنهایی جایی گذاشت و عکس انداخت و از اونجایی که بیشتر وقتا بغل خودم بود همه عکسا تو جاهای مختلف با منه منم برای این که بتونم عکساشو از جاهای دیدنی مختلف بذارم پست و رمز دار کردم که مشکلی پیش نیاد . اما مثل این که اینطوریم مشکل داره و عکسا برداشته شده . پس دیگه پست رمز دار لازم نیست به نظر خودم اصلاً خاطره خوبی از آب در نیومد چون اینطوری عکسای دخترم از مکان های دیدنی مختلف خیلی ناقصه  دقیقاً از وقتی که برات وبلاگ درست کردم قصد داشتم عکس...
21 بهمن 1391
11607 0 29 ادامه مطلب

دختر دوست داشتنی ... روزهای پر دغدغه .... این یعنی زندگی

جونم برات بگه که مامانت این روزا مثل دونده ایه که داره به آخر خط میرسه و تمام زور و قدرت و سرعتش و یه جا جمع میکنه برای رسیدن به خط پایان ، اشتباه برداشت نکنی دخترم امید به زندگی با وجود گلی مثل شما در وجود من یکی 200 درصده منظورم از خط پایان ، پایان ساله . البته من فقط اینطوری نیستم بابایی هم همین وضعیت و داره تازه اون طفلکی پاشم مشکل پیدا کرده و حسابی داره اذیت میشه . دیگه فکر کن ، دونده با مچ پای آسیب دیده چییییی مییییییشششششششه .  اول هفته پیش دعوت شدیم مهمونی یه مقداری غیر منتظره بود و البته از نظر من غیر قابل رفتن . اما این فقط نظر من بود ، چون بقیه یعنی مامان فاطمه و بابایی میگفتن بریم و منم که همیشه تسلیم . رفتیم اونج...
8 بهمن 1391

اینروزهای فرشته 16 ماهه ....

اول از همه حسابی خوشحالیم چون فرشته کوچولومون دیروز ١٦ ماهش کامل شد و وارد ١٧ ماهگی شد . حالا اینکه چرا من بی صبرانه منتظر کامل شدن ١٨ ماهگیشم برام جای سوال داره ؟ اینروزا دخترم حسابی خانوم شده و خوردنی شیرین زبونی میکنه هر روز با یه کار جدید و یه کلمه جدید ما رو ذوق زده میکنه مثلاً علاوه بر کلمه هایی که قبلاً گفته کلمه دایی رو میگه ما کلی کیف میکنیم دیروز آب میخواست به جاش براش آبمیوه ریختم یک کم خورد قیافه اش و کج و کوله کرد گفت آب به نیست   دیشب کنترل و آورده میده به عموش میگه دک تو یعنی برنامه دکتر کپی بهش میگم خرست و بیار دمش و بکش آهنگ بزنه از بین عروسکاش برش میداره و همه مراحلو انجام میده آهنگ مو...
30 دی 1391

زیر چتر حمایت پدر ...

بعد از یه جنجال مجازی برمیگردیم به روزهای عادی خودمون ،‌روزهای پر از تلاش و کار . دوستای خوب وبلاگیمون خیلی ما رو شرمنده کردن و با نظرای دلگرم کننده شون بهم یادآوری کردن که دنیا پر از قشنگیه و فقط اتفاقات منفی نداره . دختر گلم این روزا وبلاگت یه رنگ و بوی دیگه گرفته . با این حال که دوست نداشتم به توصیه دوستان موضوع دو پست قبلی رو ادامه بدم اما هر چی با خودم کلنجار رفتم دیدم دلم راضی نمیشه جملات یک پدر رو که از عشق و علاقه بی حد و حصرش سر چشمه میگیره ، برای همیشه تبدیل به یه پست یادگاری نکنم . میدونم با خوندنش حس خوبی بهت دست میده انگار یه کوه پشتته که هست . از خدا میخوام همیشه سلامت باشه و ما هم زیر چتر حمایتش باشیم . پای ...
28 دی 1391