درینا درینا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

مادرانه....به توان دو

لبخند هموطن

چه قدر دیدن لبخند روی لب هموطنم لذت داشت ..... چه قدر ذوق زده ام و خوشحال ..... چه قدر زیبا بود لحظه پیروزی و همبستگی .... چه قدر دلم سوخت برای اونایی که چهار سال پیش جیگر گوشه هاشون ......بارها چشمام پر از اشک شد   خوشحالم که معرفت بود و ازشون مرتب یاد شد ..... دختر نازم امیدوارم برای تو هم اینطوری باشه حتی بیشتر ......امیدوارم هر روز لبخند هموطنت رو ببینی .... زنده باد رنگ جدید وبلاگت .... ...
26 خرداد 1392

شکر خدای بزرگ

انگار همیشه یه تلنگر لازمه ، انگار باید غم بزرگی رو ببینی تا راضی بشی به شادیهای کوچکت . انگار باید حتماً اونروز مسیر همیشگی تغییر میکرد ، انگار باید چشمی که همیشه رو به پایینه و با سرعت برای رسیدن به یکی یه دونه قدم برمیداره اونروز رو در و دیوار مغازه ها میچرخید انگار باید حتماً صورت معصوم دخترک موطلایی رو در کنار پدر جوانش در قاب نوار مشکی میدید و گیج میرفت . غریبه ای آشنا بود ، دختر کوچولوی مادری که در همین نزدیکی به سوگ فرزندش نشسته بود...... حال دل گرفته می شود ، احساسات ضد و نقیض سرک میکشند . جنگ تن به تن شروع میشود و اینبار هم شکر روزمره ها پیروزمیشود . روزمره هایی پر از صحبتهای دخترک ، روزمره هایی پر از تمنا برای به آغوش کشیدنش ،&n...
25 خرداد 1392

تنوع - سرگرمیه وبلاگی

از طرف دو تا از دوستای خوبم به یه سرگرمی دعوت شدم که خیلی خیلی ازشون تشکر میکنم از فاطمه جون و آناهیتا جون که به یادم بودن خیلی ممنونم سعی کردم جوابم واقعی باشه و چیزی که از تو دلمه رو بگم منم مثل دوستام یاد دوران نوجوانی و دفتر عقایدا افتادم حالا بریم سراغ سوالا 1. بزرگترین ترس زندگی شما ؟ از دست دادن نزدیکان به هر طریقی 2. اگر 24 ساعت نامریی می شدی، چی کار می کردی؟  به بعضی جاها میرفتم که به کنجکاویم پایان بدم 3.  اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفی شما را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست ؟ عاقبت به خیری 4. از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک رو دوست داری؟  اسب...
13 خرداد 1392

چند منظوره : روز پدر - قرار وبلاگی و اتفاقات اخیر

با پیشرفت روز افزون جوامع بشری و با کمتر شدن زمان برای انجام کارهای روزمره دانشمندان به فکر ابداع و نوآوری در بسیاری از زمینه ها هستند . ابداع وسایلی چند کاره که در کمترین زمان با صرف کمترین وقت بتوان بیشترین بهره را برد و به هدف دست یافت .... این مقدمه توجیه کامل و جامعی برای این پست چند منظوره منه که باید با وقت کمی که دارم از زمان استفاده بهینه بکنم و در مورد چند موضوع صحبت کنم ..... اول از همه باید به دختر گلم بگم عکس گوشه سمت چپ وبلاگت هنر خاله لیلا مامان پرنیای عزیز که خیلی زحمت کشید و سورپریزم کرد خیلی زودتر باید ازش تشکر میکردم ولی متاسفانه فرصتی میسر نشد امیدوارم بتونم محبتشونو جبران کنم . دوم این که روز پدر و پشت سر گذاشتیم و...
6 خرداد 1392

بیست ماهگی

نمیدونم چه رازیه ، نمیدونم برای چی من دلخوشم به بعضی از ماههای زندگیت که قراره بهشون برسیم مثلاً وقتی به دنیا اومدی همش منتظر شش ماهگیت بودم . وقتی شش ماهت شد منتظر یک سالگیت بودم . وقتی یک سالت شد به امید هجده ماهگی ات روزم و شب میکردم وقتی رسید همش منتظر بیست ماهگیت بودم که یه روز خاص بسازم  .... نازنین_ دردونه من دیروز بیست ماهت کامل شد . مثل همیشه کمتر ازو اونی بودم که بتونم کار خاصی بکنم  . توداری به مرور بزرگ میشی و هر روز یه کلمه جدید میگی یا یه کار جدید و بامزه میکنی و ما غرق خنده و شادی میشیم .... نمیدونم میخوام برات چه کار کنم .... نمیدونم برای 2 سالگیت ، 4 سالگیت ، مدرسه رفتنت ، نوجوانیت ، به امید خدا دانشگاه و زمان ازدو...
30 ارديبهشت 1392

گیسو

یه چند وقتی بود میدیدم بورس رو بر میداری سرت و به راست یا چپ خم میکنی یک کم خودتم خم میکنی و شروع میکنی به بورس کشیدن موهات . هی دقت کردم میخواستم ببینم مسئله چیه چرا این کار و میکنی بعد دیدم بله خب دخترم خانوم شده گیسوانش بلند شده و به خاطر نازکی زیاد بیشتر مواقع در هم گره میخوره . از اون روز پیچ و تاب موهای تو نازنینم و نامرتبیش و تصور چه جوری درست کردن موهات در زمان کوتاهی و بلندی و یه عالمه مسئله مرتبط دیگه شد دلمشغولی من به همین سادگی .... یه وقتایی حرکتای ضربتی خیلی خوب جواب میده . این بود که روز جمعه بعد از بدرقه مامان فاطمه و اومدن به خونه مامان سوسن ، بدون گرفتن رضایت نامه از پدر با عمه الناز شما رو بردیم پیش دایی آرش . تزمونم ا...
30 ارديبهشت 1392

دوست

اتفاقاتی افتاده که کمتر از قبل میتونم به اینجا سر بزنم ..... گفتنی زیاد دارم از شیرین کاریهای این چند روزت ..... ولی یه چیزی خیلی اذیتم کرد .... وقتی دیروز صدای بچه ها رو  تو محوطه شنیدی و خودتو با عجله به پنجره رسوندی و گفتی مامان نی نی و تلاش کردی پاهاتو بذاری رو بلندی تا ببینیشون ..... یه عالمه حسرت تو نگاهت دیدم .... دلم سوخت .... خیلی زیاد .... نمیدونم چرا... کاش میشد همه دوستای وبلاگیت از دنیای مجازی بیرون بیان و یه دنیای شاد حقیقی با هم داشته باشین ....
21 ارديبهشت 1392

پست اختصاصی - تقویت صنعت گردشگری ایران :)

 زیاد اهل غش و ضعف کردن برای آثار باستانی و مکان های دیدنی و طبیعت چشم نواز و ... نیستم . کلاً زیاد اهل اغراق و مبالغه و آب و تاب و تعریف و تمجید الکی هم نیستم .... یه موقع فکر نکنید آدم خشنی ام کلاً این مدلیم .... ولی خب ازشون به اندازه کافی لذت میبرم ... مخصوصاً اگه خاطره خوبی تو اون مکان برام رقم بخوره .....تازه یه اخلاق_ جالبم (البته برای خودم ) دارم که وقتی یه جایی میرم ، یه کاری میکنم یا یه اتفاقی می افته تازه بعدش میشینم فکر میکنم و هی لذت میبرم .... اینا رو گفتم به خاطر پست قبلی که بعضی از دوستان براشون جالب بود اطلاعات بیشتری داشته باشن و بدونن کجاس .... یادمه سه چهار سال پیش وقتی تو مدرسه راهنمایی غیر انتفاعی زبان تدریس م...
16 ارديبهشت 1392

تقدیم به عاشق ترین ...

به بهانه ی برگی از تقویم یادم آمد .... قطره ام ، قطره ای در مقابل دریا منم ، یک مادر بیست و هشت ماهه اوست ، یک مادر بیست و هشت ساله دل نوشته هایم همه در قالبی زیبا دل نوشته هایش همه حک شده بر دل تنها غصه هایم کوچک و نوپا غصه هایش به اندازه تمام ثانیه ها همه ی سهم من از تبریک و گل تقدیمش باد... تقدیم او که همیشه مادر است .... تقدیم او که دوباره مادر_ دختر_ دختر است ....   ...
11 ارديبهشت 1392