تلاش بی وقفه ما برای تولد دختر یکی یدونمون....
یادته بهت گفتم هیچ چیز طبق برنامه ریزی پیش نرفت و کارام مونده اونروز خیلی کلافه بودم اما خدا رو شکر پنجشنبه و جمعه تونستیم تا اندازه ای کارها رو پیش ببریم .... ....پنجشنبه ظهر با بابایی اومدیم دنبالت و با هم رفتیم خونه و بابایی مشغول آماده کردن پیتزا شد شاید برات سوال بشه باز هم پیتزا آره دیگه دخترم بابایی عزمش رو جزم کرده بود که یه پیتزای خوشمزه درست کنه و تجربیات دفعه قبلش رو اعمال کرد و واقعاً خیلی خوشمزه شد که البته به هزار ترفند به شما چیز دیگه ای برای خوردن دادیم . بعد از ناهار که ساعت ٥ بعد از ظهر آماده شده بود بابایی گفت یه استراحت کوچیک بکنیم و بعد کارا رو شروع کنیم . هر کاری کردم شما نخوابیدی و در همین گیر و دار مرتب استرسم برا...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
16:13