خیلی بهمون خوش گذشت ...
تو پست قبلی برات گفته بودم که بابایی رفت شمال و منم تصمیم دارم شما رو برای اولین بار ببرم دنیای بازی . پنجشنبه ظهر از سرکار برگشتم و با هم استراحت کردیم ساعت ٧ بود که عمه الناز زنگ زد و گفت داره می آد . خودش تولد دعوت داشت و مثل همیشه مهربونی کرد و ماشینش و داد به مامانی تا دختر گلش رو ببره گردش . من و شما و مامان فاظمه سه تایی بعد از اینکه کلی تو ترافیک موندیم رفتیم دنیای بازی . راستش خودم از اونجا خیلی خاطره خوبی دارم و یاد بچگی هام می افتم . به سختی جای پارک پیدا کردیم و به محض اینکه رفتیم داخل و گذاشتمت که راه بری انقدر ذوق کرده بودی که نمی دونستی کدوم طرفی بری . دیدن یه عالمه بچه و چراغهای رنگی و شنیدن صدای همهمه و موزیک حساب...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
11:12